دیگر نه من، نه این معانی معیوب
دیگر نه من، نه شهادت اشک
دیگر از تکرار ترانه خسته ام
از این پنجره های بسته خسته ام!
خسته ام از این دقایق بی لبخند
باران ببارد یا نبارد
من می روم با دستانت
چتری برای پروانه ها بسازم
دیگر چه می شود که نام گل های باغچه را به خاطر نیاورم؟
یا اصلا ندانم که کدام شاعر شبتاب
قافیه ها را از قاب غمگین پنجره پر داد؟
من که می دانم
بادبادک بی تاب تمام ترانه ها
همیشه بر پشت بام خلوت خاطره های تو می افتد
دیگر چه فرقی می کند که بدانم
باد از کدام طرف می وزد
التماست نمی کنم
هرگز گمان نکن این واژه را
در وادی آوازهای من خواهی شنید
تنها می نویسم بیا
بیا و لحظه ای در کنار فانوس نفس های من آرام بگید
نگاه کن
ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است
اگر نگاه گمانم به آمدنت نبود
ساعتی پیش
این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم
حال هم
به چراغ همین کوچه کوتاهمان قسم
بارش قطره ای از ابر بارانی نگاهم کافی ست
تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی
اما
تو را به جان نفس های نرم کبوتران
بیا و امشب را
بی واسطه ی گریه کنارم باش
مگر چه می شود
یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم ؟
چه می شود؟
آخر این نشد
این نشد که من در پس گلدان گریه ها
هر شب نهال ناقص شعری را نشا کنم
و تو آنسوی ترانه ها
خواب لاله و افرا و ستاره را ببینی
دیگر کاری به کار این خیابان بی نگاه و نشانه ندارم
می خواهم بروم آنسوی ثانیه ها
می خواهم به همان کوچه پاک پروانه برگردم
باران که ببارد
همان کوچه ی کوتاه بی کبوتر
کفاف تکامل تمام ترانه ها را می دهد
بی خبر نیستم!
بیا و از خواندن خواب و تعبیر ترانه ام بگذر
تو که از بادیه بادها بر نمی گردی
دیگر چه کار به عطر گریه های من داری؟
بگذار شاعری
در این سوی سیاهی مدام خواب تو را ببیند
مگر چه می شود؟
چه می شود که بگویم بیا و نیایی؟
من به هم کلامی با کاغذ
و همین عکس سیاه و سفید راضیم
تو رضایت نمی دهی؟
باور کن گریستن تقدیر همه عاشقان است
کوچه را ببین
هنوز آن غول زیبا در خاموشی خود می گرید
و این سو عاشقی از اهالی آفتاب
دیگر به کجا ی ابر ها بر می خورد
که من هم بی امان برای تو ببارم؟
می بخشی گلم
همیشه می خواستم بی علامت سوال برایت بنویسم
اما اضطراب تپش های ترانه که امان نمی دهد
دیگر برو
دل نگران هم نباش
شاخه شعر هیچ عاشقی
در شن باد بغض و شب بیداری ریشه نخشکانده است
من هم پیش از پریدن پروانه ها نخواهم مرد
قول می دهم فردا کنار همین دفتر خیس منتظرت باشم
در هر ساعت از سکوت ترانه که بیایی
مرا خواهی دید
قول می دهم…